عاقبت خوبي

ساخت وبلاگ
از ٤ سال پيش با پسري اشنا شدم از كرمان كه اونم مثل من تازه اومده بود سوئد، هر دو يه دانشگاه ميخواستيم بريم من مستر هوش مصنوعي و طراحي الكترونيك اون يه چيز ديگه. من و اون تنها ايراني هاي اون سال بوديم چون دانشگاها پولي شده بود از ايران هيچكي نبود، منم كه كلا ادم سوشيال و با خيليا دوس شدم ايشونم هم همينطور اما يه سري اخلاقاي داغوني داشت كه اصلا نگو!!!

به هر حال و به رسم اينكه هردو ايراني هستيم سعي ميكردم هواشو داشته باشم!! هميشه از سوئد بد ميگفت و اين اينكه ميخواد بره ايرانو ما هم رو حساب اينكه غربت گرفتتش سعي ميكرديم تنهاييشو پر كنيم و اينكه قانع اش كنيم اين همه كه هزينه كرده لاقل مدركشو بگيره و بعدش برگرده!من سال اول كه تموم شد دانشگامو عوض كردم و اودم چالمرز اون موند هالمستاد، درسش تموم شد وهم چنان بد ميگفت از سوئد اما هر جوري بود ميخواست بمونه و اونجا بود كه فهميدم ازين ادماس كه دستش به گوش نميرسه ميگه پيف بو ميده!!!  تنها اثر منفيش اين بود كه مني كه اينو اورده بودم تو اون اكيپ كه خير سرم از تنهاييش دربياد هي به منم ميگفتن تو هم كه از سوئد بدت مياد با دوستت!!!!!!!

گذشت تا اينكه يه روز به من زنگزد و گفت كه اسباب كشي كرده شهرمن و با يه دختر سوئدي دوس شده و داره دنبال كار ميگردهو ازين داستاناا و اينجوري ما با هم تو يه شهر زندگي كرديم!! من دوس دخرشو يه بار ديدم و برنامه گذاشتيم رفتيم بار !! ازونايي بود كه قبلش هي مسيج ميداد اما ديگه سرش جا ديگه گرم بود و تورو نميشناخت منم سرم گرم و واسم مهم نبود چون رفاقت زيادي باهاش نداشتم كه!!!!

من بليط ايران خريده بودم و سر مست ازينكه دارم ميرم ايران!!! شب قبل پرواز بهم زنگ زد و با گريه و حال بد كه دوس دخترش از خونش انداختتش بيرون جايي نداره و حالش بده و به من كه اگه ميشه يه هفته من بيام خونه تو!!! منم فرداش داشتم ميرفتم !! خودمو گذاشتم جاش و گفتم بيا!! من ٤ هفته ميخواستم برم ايران .. حساب كن شب قبل پروازت ساعت ١ نصفه شب بهت زنگ بزنن بگن بيام خونت

پرده دو اونجا بود كه من ايران بودم ازش ميپرسيدم دنبال خونه هستي ميگفت حال روحي مناسبي ندارم و فردا!!! يك هفته كه قرار بود بمونه شد ٢ هفته گفت خونه گير نمياد بيام همخونت شم!!! گفتم نه نميشه هفته سوم هم گذشت و ديگه من براش دنبال خونه بودم!! خلاصه قبل اومدنم  يه خونه گرفت و رفت !!!

قسمت بعدي داستان ا ينجا شروع شد كه شروع كرد چرت و پرت گفتن از سوئديا تا يه بار از دختر سوئديه و منم سعي ميكردم نصيحتش كنم !!  وقتي علت دعواشونو گفت حق رو به دختره دادم و منطقش اين بود كه اون بايد فرهنگ كرماني اصيل ياد بگيره تو سوئد!!!!

وقتي گفت شيطونه ميگه برم يه بلا سرش بيارم بهش گفتم لطف كن و ديگه به من مسيج نده من نميخوام با همچين كسايي حتي تكست بدم و اونم ديگه تكست نداد و منم

براي اينكه تو سوئد بمونه رفت دانشگاه اومئو و يه رشته جديد!! بعد هشت ماه احوال پرسي كرد و گفت كه پروژشو انجام بدم كه منم گفتم زكي!!

تا لينكدين من رو ديد و مسيج داد تبريك واسه كار و فحش به سوئديا منم محل نذاشتمبه قسمت فحشش و ازم راهنمايي خواست واسه كار ومنم كمكش كردم!!

تا اينكه بعد شش ماه دوباره مسيج داد و فحش به سوئديا منم جواب ندادم و ديد سين شده و عكس العملش:

هه تو هم شاخ شدي تحويل نميگيري وقتي دوس دختر داشتم تحويل ميگرفتي و انفرند كرد مني رو كه ٢ سال بود فالوش نميكردم به خاطر مستيل چرتي كه شير ميكرد در فيس بوك!!! هر كسي ندونه خودش ميدونه كه بدون چشمداشت كمك كردن يعني چي!!!! جالبيش حرفي بود مه زد تا وقتي جي اف داشتم( اخه پسر خوب جي اف تو به من چه كلا يه بار ديده بودمش كه اونم خودت دعوت كرده بودي بار كه تنها نباشي() ميذارم رو حساب بچگيش اما ديگه كسي نيس شش ماه ديگه مسيج بده فحش و بد بيراه به سوئديا بعد خودش هر كاري كنه بمونه!

براي تو كه درمان عشقي...
ما را در سایت براي تو كه درمان عشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amirrasgari بازدید : 229 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 5:36